آگاهی یکی از مهمترین و در عین حال پیچیدهترین مباحث در علوم شناختی و مغز است. محققان سالهاست که به دنبال کشف این هستند که آگاهی چگونه در مغز شکل میگیرد و چه عواملی باعث ایجاد آن میشوند. در این راستا، چندین نظریه برای توضیح چگونگی بروز آگاهی مطرح شده است، اما هنوز به یک توافق جهانی دست نیافتهایم. دو نظریه برجسته که در سالهای اخیر بحثهای زیادی را برانگیختهاند، عبارتند از «نظریه اطلاعات یکپارچه» (IIT) و «نظریه فضای جهانی عصبی» (GNWT). این مقاله به بررسی این دو نظریه و نتایج تحقیقات جدید میپردازد که نشان میدهند این دو نظریه نتوانستهاند بهطور قطعی آگاهی را توضیح دهند.
نظریه های اطلاعات یکپارچه و فضای جهانی عصبی
برای درک بهتر این دو نظریه، باید بدانیم که هر یک چگونه آگاهی را توضیح میدهند:
نظریه اطلاعات یکپارچه (IIT)
این نظریه توسط گیتانو روزو در سال ۲۰۰۴ مطرح شد و در تلاش است تا مفهوم آگاهی را از طریق یک مدل ریاضی توضیح دهد. طبق این نظریه، آگاهی زمانی رخ میدهد که اطلاعات در مغز بهطور یکپارچه و هماهنگ بین بخشهای مختلف مغز به اشتراک گذاشته شود. در حقیقت، این نظریه معتقد است که آگاهی بهعنوان یک کل واحد از تعامل و ارتباطات میان بخشهای مختلف مغز حاصل میشود و نمیتوان آن را به یک بخش خاص از مغز نسبت داد.
نظریه فضای جهانی عصبی (GNWT)
این نظریه بهطور عمده توسط جولیان جیمز و برخی دیگر از محققان توسعه یافت. طبق این نظریه، آگاهی در شبکهای از نواحی مغزی به نام “فضای جهانی عصبی” شکل میگیرد. این شبکه از نواحی مختلف مغز که اطلاعات را بهطور همزمان دریافت و پردازش میکنند، تشکیل میشود. بنابراین، آگاهی یک فرایند مشارکتی است که به کمک این شبکه گسترده از مغز انجام میشود و هر بخش از مغز نقشی در برآیند نهایی دارد.
نتایج تحقیق: کدام نظریه بهتر است؟
این تحقیق جدید که بر روی ۲۵۶ نفر انجام شد، در تلاش بود تا این دو نظریه را آزمایش کند و بفهمد کدامیک میتواند بهطور کامل آگاهی را توضیح دهد. نتایج این تحقیق نشان داد که هیچکدام از این دو نظریه بهطور کامل نمیتوانند آگاهی را بهطور قطعی توضیح دهند.
- آگاهی در پردازش حسی: یکی از مهمترین نتایج این تحقیق این بود که آگاهی احتمالاً بیشتر به پردازش حسی مربوط میشود تا به فعالیتهای پیچیدهای که در نواحی پیشانی مغز (که معمولاً با استدلال و تصمیمگیری مرتبط است) انجام میشود. در واقع، مغز برای پردازش حسی اطلاعات از محیط و احساسات بدن بهطور مستقیم از نواحی مختلف مغز استفاده میکند، و این اطلاعات بهطور هماهنگ به سطح آگاهی میآیند.
- آگاهی و قشر پیشانی: تحقیقات قبلی معمولاً بر این باور بودند که قشر پیشانی مغز مسئول آگاهی است. این ناحیه برای عملکردهای شناختی مانند برنامهریزی و استدلال ضروری است. اما یافتههای اخیر نشان داد که در واقع، پردازش حسی و ادراکات از محیط نقش بسیار مهمتری در بروز آگاهی دارند، نه تنها کنترلهای بالاتر و پیچیدهتر مغز.
کشف جدید: شناسایی آگاهی پنهان
این تحقیق میتواند پیامدهای مهمی برای درک اختلالات آگاهی مانند کما و شرایط مشابه داشته باشد. یکی از کاربردهای احتمالی این یافتهها این است که محققان میتوانند “آگاهی پنهان” در بیمارانی که به نظر میرسد هیچ نوع آگاهی ندارند (مانند افرادی که در کما هستند) را شناسایی کنند. این کشف ممکن است به پزشکان کمک کند تا وضعیت بیمارانی که در ظاهر آگاهی ندارند، ولی ممکن است در عمق مغز برخی از فعالیتهای آگاهانه انجام دهند، بهتر درک کنند.
چرا هیچ کدام از نظریه ها نتواستند پیروز شوند؟
نتایج این تحقیق نشان داد که هیچکدام از نظریههای اطلاعات یکپارچه (IIT) یا فضای جهانی عصبی (GNWT) نمیتوانند بهطور کامل و قطعی آگاهی را توضیح دهند. این به دلیل تفاوتهای عمده در فرضیات این دو نظریه و همچنین محدودیتهای روشهای تحقیقاتی فعلی است. محققان معتقدند که آگاهی یک پدیده بسیار پیچیده است که احتمالاً باید از چندین زاویه مختلف به آن نگاه کرد.
دکتر آنیل ست، استاد علوم شناختی و عصبی در دانشگاه ساسکس، در اینباره گفت: “آگاهی یک پدیده چندبعدی است و هیچ نظریه واحدی نمیتواند بهطور کامل آن را توضیح دهد. در واقع، تفاوتهای میان این دو نظریه بسیار زیاد است و آزمایشهای موجود قادر به پوشش دادن تمام جنبههای پیچیده آگاهی نیستند.”
استفاده از ابزارهای پیشرفته در تحقیقات
تحقیق اخیر یکی از بزرگترین مطالعاتی است که بهطور گسترده از ابزارهای پیشرفته برای مطالعه آگاهی استفاده کرده است. محققان از سه ابزار اندازهگیری پیشرفته استفاده کردند که به آنها اجازه میدهد تا فعالیت مغز و جریان خون در نواحی مختلف مغز را هنگام مشاهده محرکهای بصری ردیابی کنند. این ابزارها شامل دستگاههای EEG (اندازهگیری فعالیت الکتریکی مغز)، MEG (اندازهگیری فعالیت مغناطیسی مغز) و fMRI (تصویربرداری تشدید مغناطیسی عملکردی) بودند.
نتیجه گیری
در نهایت، این تحقیق نشان داد که آگاهی یک پدیده پیچیده است که نمیتوان آن را بهطور کامل فقط با یک نظریه توضیح داد. یافتههای این تحقیق میتواند برای پیشبرد تحقیقات در زمینههای مختلف مانند اختلالات آگاهی، آسیبهای مغزی، و درمان بیماریهایی مانند کما مفید باشد. محققان هنوز در حال تلاش برای درک دقیقتر آگاهی و شناسایی مکانیزمهای آن در مغز هستند. این تحقیق گام مهمی در راستای رسیدن به درک بهتر آگاهی و فرآیندهای مغزی است که به آن منجر میشوند.